یادداشتهایی برای تو

ساخت وبلاگ
به زبون بی زبونی بهت حالی کردم تو نه سال بزرگتری، این قدر دور و برش نپلک، تو دایره دیدش نباش بگذار به زندگیش برسه، هواییش نکن ...این همه روضه باز برات خوندم که تو امروز صبح پیام بدی: درود و ادبامیدوارم روز خوبی شروع کرده باشید*ادب حکم می‌کنه این روز محترم رو خدمت شما تبریک عرض کنم* یادداشتهایی برای تو...
ما را در سایت یادداشتهایی برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d4uyoua بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 16:28

اينجا كاملاً شخصي مينويسیم به دور از همه قالبهاي اجتماعي شغلي تحصيلي سياسي و خانوادگيمان...
برای تو میتواند برای هر که باشد. هرکس که برای ما تویی بوده‌ هست یا خواهد بود.بسته به زمان مکان و حالمان شاید...

یادداشتهایی برای تو...
ما را در سایت یادداشتهایی برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d4uyoua بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 16:28

اولین مسافرتی که بعد ازدواج رفتیم اصفهان بود ، دقیقا ۵ روز بعد از عقدمان. اصرار داشت دست در دست هم راه برویم . مقاومت میکردم .گفتم: اگر یه جوون مجرد ببینه دلش بخواد چی؟ اگه یه متاهل که زندگیش روبه راه نیست ببینه و دلش بسوزه چی ؟گفت: آرزومه،حسرتمه...کوتاه آمدم...دیشب بعد از ۱۱ سال و ۴ ماه اتفاقی توی جمع دستم را گرفت. آن هم کجا ؟ ترمینال، ترمینال شهر خودمان . بدون این که از حرف مردم بترسد و بترسم بدون اینکه نگران نگاه مردم باشم محکم نگهش داشتم. نمیدانم چرا. شاید ترس این را داشتم که آخرین روزهای با هم بودنمان باشد . منقلب شد. شاید  واژه واژه دوستت دارم‌هام شور شد و حرارت شد و از پوستش رد شد که این قدر قرمز شد  . هر چی بود برافروختگی صورتش وقت خداحافظی قشنگ ترین تصویری بود که دیشب در خاطرم موند ... + نوشته شده در سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۱ ساعت 7 توسط صبور  |  یادداشتهایی برای تو...
ما را در سایت یادداشتهایی برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d4uyoua بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 16:28